جدول جو
جدول جو

معنی حلقه زن - جستجوی لغت در جدول جو

حلقه زن(نَ کَ / کِ دَ / دِ)
طالب فتح باب. گدا. کوبندۀ حلقه. آنکه حلقه بر در کوبد:
حلقه زن خانه بدوش توایم
چون در تو حلقه بگوش توایم.
نظامی.
پس مثال تو چو آن حلقه زنی است
کز درونش خواجه گوید خواجه نیست.
مولوی.
سرهاست درین سودا چون حلقه زنان بر در
تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید.
سعدی.
، معلم را نیز گویند
لغت نامه دهخدا
حلقه زن
سایلی که حلقه بر در خانه زند گدا
تصویری از حلقه زن
تصویر حلقه زن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حقه زدن
تصویر حقه زدن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، گول زدن، کید آوردن، فریفتن، پشت هم اندازی کردن، نارو زدن، غدر داشتن، تنبل ساختن، نیرنگ ساختن، اورندیدن، غدر کردن، مکایدت کردن، مکر کردن، شید آوردن، ترفند کردن، غدر اندیشیدن، دستان آوردن، چپ رفتن، گربه شانه کردن، سالوسی کردن، تبندیدن، خدعه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تُ مَ / مِ فُ)
لاف زن. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ / قِ زَ)
حلقه زننده. در حال حلقه زدن:
او بتحیر چو غریبان راه
حلقه زنان بر در آن بارگاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بَ زَ)
در این بیت سوزنی این صورت آمده است:
زین سور بآئین تو بردند بخروار
زرّ و درم آن قوم که نرزند به دو تیز
از مطرب بدزخمه و شب بازی بدساز
سنگ و سرح (؟) وحبه زن و مسخره و حیز.
و شاید این صورت مصحف کلمه چپه زن یعنی چپک زن، و یا قحبه زن باشد
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
حقه زدن بکسی. گول کردن او. او را فریفتن: هزار حقه میزند، هزار نیرنگ و فریب و مکر دارد
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ سَ)
دهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن. سکنۀ آن 172 تن است. آب آن از رود خانه پیش رودبار و محصول آن برنج، توتون، سیگار و ابریشم و شغل اهالی زراعت و مکاری گری و ذغال فروشی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حلقه چی
تصویر حلقه چی
نان زنجیره ای از شیرینی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقه زدن
تصویر حقه زدن
کلک زدن نارو زدن فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
گرد نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
دائرةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
Loop
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
boucler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ابزاری در نخ ریسی که نخ را کلاف کند
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع گوشواره
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
fazer um laço
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
لوپ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
зациклить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
schleifen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
зациклити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
zapętlać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
kurudia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
লুপ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
fare un ciclo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
döngü yapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
반복하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
ループする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
לבצע חזרה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
循环
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
mengulang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
ทำซ้ำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
herhalen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
hacer un bucle
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
लूप करना
دیکشنری فارسی به هندی